فرزند : برات
متولد : ۱۳۳۸
محل تولد : کازرون
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۱/۲۰
محل شهادت : شلمچه
محل دفن : کازرون امامزاده سیدمحمد نوربخش
زندگینامه شهید جلال نوبهار:
شهید جلال نوبهار فرزند سقای پیر میدان جنگ در هشت سال دفاع مقدس حاج برات نوبهار معروف به عمو برات در سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی در شهر کازرون دیده به جهان گشود.
همزمان با اوجگیری شعله های انقلاب شهید که از قبل خود را آماده کرده بود به امواج خروشان مردم پیوست و به حق از معدود افرادی در سطح شهر بود که سهم مؤثری در پیشبرد انقلاب در این شهرستان داشت همزمان با شروع اعتصابات فعالیتهای انقلابی خویش را با پخش اعلامیه و نوارهای امام ترتیب دادن جلسات، تدارک و کمک به انقلابیون و شرکت در راهپیمائی ها دو چندان نمود.
او به هنرهای نمایشی و سینما علاقۀ شدید داشت و این علاقه باعث شد تا همگام با هنرمندان شهر نمایشهای متنوعی را به روی صحنه آورد نمایشهایی همچون فریاد برزخ، خون سبز، آن شصت نفر آن شصت هزار، قلعه، زلزله و …. که خود شهید در نوشتن نمایشنامه و شخصیتهای مؤثر و اول نقش مهمی داشت. آنها از طریق درآمد حاصل از سینما مخفیانه خانه های افراد محروم شهر را شناسایی و بازسازی و تعمیر می نمودند. جلال شیدای امام بود و بر صراط مستقیم امام حرکت می کرد در مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار ظریف و دقیق که با فرقان ولایت همواره با تیزبینی خاصی در کشاکش جریانات تاریخ انقلاب حق را از باطل تمیز می داد و حرکت می کرد. جلال سالک طریق الی الله بود و راه خدا در میان مردم طی می کرد و همان بعد که پس از امتحانات سخت و مرارتهای بیشمار سربلند از بوتۀ آزمایش کشتی وجود خویش را به ساحل عند ربهم رساند آری هر چه از تاریخ جنگ می گذشت جلال بی تاب تر می شد تا اینکه بر شهادت بهترین دوستانش به نظاره نشسته بود و در حسرت رسیدن به آنها می سوخت او که اینک پس از تجربیات فراوان مسئولیت جانشینی گردان خط شکن ثارالله را عهده دار بود شجاعانه (خالصانه) کشتی- شکنان فجر آفرین را در امواج طوفانی عملیات به ساحل پیروزی هدایت می کرد تا به ثمره آن کم کم می رفت مرد یک عمر تلاش و مجاهده در راه حق را دریافت نماید.
سرانجام در تاریخ ۱۸/۱/۶۶ در عملیات کربلای هشت در حالیکه از اعماق قلبش نام مقدس جلال خداوند را فریاد می کرد سر پر سودایش را به تیر خصم سپرد و عقاب تیز پرواز، روحش به ملکوت اعلی پر کشید.
وصیت نامه شهید جلال نوبهار
حقیر با آگاهی تمام و ایمانی راسخ به وحدانیّت خداوند متعال اعتراف می کند و شهادت می دهم که محمد مصطفی (ص) فرستاده اوست؛ همچنین اعتراف می کنم راهی را که انتخاب نموده ام از روی فهم و شعور و معرفت خویش بوده و این راه را به عنوان یک تکلیف اسلامی پیوسته بر دوش خود احساس می نمودم؛ اکنون که خداوند به من توفیق عطا فرموده و در این مسیر قرار گرفته ام از خدا می خواهم نصرت و یاریم دهد تا با قدرت هر چه تمام در مقابل دشمنان دینم ستیز کنم و آنگاه خداوند اگر لایق بداند خونم را آنچنان مظلوم وار بریزد که فردا در مقابل بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا (س) مادر حسین (ع)، مادر زینب کبری (س) رو سیاه نباشیم.
خدایا! خود شاهدی که همیشه آرزو داشتم در بستر و در ذلت جان ندهم، بلکه همواره از تو تمنّا داشتم که جانم و خونم را که متعلق به خودت بود، در راه خودت فدا سازم؛ اگر در این مدت عمر نتوانستم رسالتی را که بر دوشم نهاده بودی پاسداری نمایم مرا ببخش.
پروردگارا! اعتراف می کنم که نتوانستم بنده خوبی برایت باشم.
پروردگارا! عنایتی کن تا بتوانم جبران گذشته را بنمایم هر چند اکنون که به درگاهت خواهم آمد چیزی ندارم، هر چه بود و هر چه هست از آن توست.
خدایا! مرا ببخش و مرگم را شهادت در راه خودت قرار بده.