غلامی صفر

شهید: صفر غلامی

فرزند: غلامعلی

متولد: 1342

محل تولد: کازرون

تاریخ شهادت: 1362/12/12

محل شهادت: صلائیه

عضویت: سپاه پاسداران

محل دفن: کازرون گلستان شهدا (امام زاده سید محمد نوربخش)

توضیحات: این سردار عزیز و شهید والامقام در عملیات خیبر و در منطقه طلائیه به شهادت رسیده است

زندگینامه شهید:

تابستان بود، گرما بیداد می‌كرد در محفلی تاریك و خاموش از صدا كم‌كم، صدای بپاخواست و همزمان با آنصدای كودكی كه تازه از مادر متولد می‌شد سكوت را شكست و زار زد، دقایقی گذشت پیرزنی روستائی نوزاد را در دامن لباس خود پیچاند و در گوشش الله‌اكبر و لاإله الا الله گفت نام زیبایش را صفر نهاد.سال 1344 بود پدر كارگر فقیری داشت اما با این وجود از هر فداكاری كه مایه پیشرفت فرزندش بود دریغ نداشت. او را بسیار دوست داشت و به همین خاطر بود كه همواره مانند شیره جان از وی مواظبت می‌كرد. چون صفر دارای استعداد و زكاوت بی‌نظیری بود پدرش او را برای ثبت نام در كلاس، ابتدائی به دبستان ملی دانش كه رئیس آن مرحوم پولادی بود برد. وی او از ثبت نام بخاطر سن كوچكش خودداری كرد، اما بهر نحو بود پدرش رئیس دبستان را قانع كرد كه بهر صورت او را ثبت نام كند. وی در این سن كم تحصیلات ابتدائی پنج  ساله ابتدائی با كیفیت بالائی بپایان رسانید.

رئیس دبستان در مورد هوش و زكاوت وی بارها به پدرش گفته بود كه، بچه‌اش در پیشرفت تحصیلی بی‌نظیر می‌باشد و سفارش می‌كرد تا آنجا كه در توان دارد وی را در ادامه تحصیلات یاری نماید.

پس از پایان تحصیلات ابتدائی برای ثبت‌نام كلاس اول راهنمائی به مدرسه راهنمائی طالقانی سابق (شهید بهبهانی) مراجعه نمود اما آنجا نیز از نوشتن نامه وی خودداری كردند و گفتند كه سنش در سال كوچك است، بنابراین ناچار شدند تقاضای بزرگ كردن شناسنامه وی را نمایند، پس از آمد و رفت‌های بسیار عاقبت به مقصود رسیدند و او توانست تحصیلات خود را ادامه دهد. سالها می‌گذشت و صفر هر ساله با نمرات عالی و معدل بالا كلاسها را یكی پس از دیگری پشت سر می‌گذاشت تا به دبیرستان نیز راه یافت دوران دبیرستانی وی مصادف بود با شروع انقلاب شكوهمند اسلامی كه وی از همان روزهای اول انقلاب فعالیت مستمر در پخش اعلامیه‌ها و نزاكت و شركت در راهپیمائیهای افشاگرانه برعلیه رژیم ستم شاهی داشت. از دبیرستان به انجمن اسلامی دانش‌آموزان پیوست، در انجمن، اسلامی نیز فعالیت چشمگیری داشت. بوسیله انجمن اسلامی مدرسه بود كه فعالیت نظامی خود را آغاز كرد، با تمرینهای مداوم فنون نظامی را با كیفیت عالی فراگرفت. بالاخره دیپلم رشته تجربی را با موفقیت كامل و معدل بالا اخذ كرد. از طریق انجمن اسلامی كه وی را از فضای فعال و دارای اخلاق نیكو خود می‌دانستند به عضویت سپاه پاسداران، انقلاب اسلامی كازرون درآمد. در سپاه از محبوبیت ویژه‌ای برخوردار بود راستی لباس سبز پاسداری به قامت بلند او چه برازنده زیبا بود. او واقعاً به این لباس عشق می‌ورزید. بارها به او گفتند كه سپاه را رها كند و به دانشگاه برود اما او همیشه می‌گفت: سپاه از همه چیز برای من مهمتر است او واقعاً هم سپاه از همه چیز برای او مهمتر بود چون بیشتر اوقات خود را در آن بخدمت مردم و اسلام صرف می‌نمود. بالاخره همین عشق بود كه وی را به جبهه‌های حق علیه باطل كشاند و در جبهه نیز فعال بود. در سال 62 در عملیات پیروزمندانه خیبر شركت كرد، در جبهه نیز به او می‌گفتند: لازم نیست به خط اول برود ولی چون عشق بشهادت داشت می‌گفت: نه من باید به جلو بروم و تا آنجا كه می‌توانم دشمن را از پای درآورم. در همین عشق بود كه وی را به مقصود رساند و در تاریخ 12/12/62 به شهادت رسید.

وصیتنامه شهید:

مسأله اطاعت از ولی فقیه و امام عادل بس عظیم‌تر و مهمتر از آن است كه من حقیر وصیت به رعایت آن كنم. بزرگان و علما و آگاهان دین تكیه بر این اصل داشته و شهدا با خون خویش آنرا تثبیت نموده‌اند و در باب ذكر اهمیت این اصل اسلامی همین بس كه به عظمت بازیافته و تجدید حیات اسلام بوسیله انقلاب اسلامی واقع شد. در ایران نظر كنیم و در تحلیل خود از این انقلاب، به این نتیجه برسیم كه هرچه داریم از امام داریم.

پس برداران و خواهران حزب الهی خدا را شاهد و گواه ناظر بدانید در اطاعت از امام اطاعت از امام، اطاعت از امام و شما برداران پاسدارم و همرزمان بسیار عزیزم می‌دانید كه الان شما ارتش امام زمانید و اسلام بجز در صدر تاكنون جنگ آورانی چون شما بخود ندیده است شماها كه همان شیران روز و زاهدان شبید و نه كه شماها شیرزاحدید در شبانگاهان و روز یاد، شما در قلب مستضعفین عالم را آرام می‌بخشد و تصور حضور شما در جائی پشت دشمن را به لرزه می‌افكند.

مواظب باشید كه این میراث برادران شهیدتان را با عناد خود نیالائیم. و از راهشان بدر نرویم كه خشم خدا و خلق خدا را در پی خواهد داشت كه این تنها عذاب این دنیاست خدا می‌داند كه در روز بزرگ قیامت با ما چه كنند.

و درود بر شما برادران بسیج كه امید رهبرید و آزادی بخش مظلومان و بازكندگان راه كربلا و قدس. براستی كه كسی را یارای وصف شهامت شما نیست، دوست و دشمن بر این نكته متفقند كه شما پیروز صحنه‌های پیكارید.

چرا كه اتكا بخدا دارید و عاشق شهادتید مرگ را ابتدای حیات جاودان و وصل محبوب خود می‌دانید. گاهی كه خود را با شما مقایسه می‌كنم در مقابلتان احساس حقارت می‌نمایم. من حقیر دست همه شما را می‌بوسم، اگر لیاقت آن را داشته باشم چرا كه عظمت روح شما را درك كرده‌ام و انتظارم از هر كسی كه بنحوی با برداران بسیج رابطه دارد بخصوص از فرماندهان آنها در جبهه‌ها اینست كه هرچه بیشتر از پیش احترام آنها را حفظ كنند و برایشان تقدسی در شأن یك مجاهد فی سبیل‌الله قائل باشند.

پدر و مادر عزیزم:

نمی‌دانم با شما چه بگویم، چگونه از شما تشكر و قدردانی نموده و پوزش و معذرت بخواهم همین قدر بگویم كه شاید فرزند خوبی برای شما نبودم و این را می‌دانم كه انتظاراتی از من داشتید كه برنیاوردم.

مطالب مرتبط

برچسب ها